آلمانی

«ناتالی» «دیلن» و «الکس»، برای مردی به نام «چارلی» کار می کنند که هرگز با کارمندان خود رو در رو ملاقات نمی کند. در مأموریت این بار، «اریک ناکس» ، یکی از نوابغ فن آوری های الکترونیک ربوده شده و «راجر کوروین» اهریمنی شماره ی یک تلقی می شود...

آلمان شرقی سابق، سال 1990. کمونیست مؤمن، «کریستیانه کرنر» (ساس) از حالت اغما بیرون می آید، در حالی که از فرو ریختن دیوار برلن بی خبر است. حالا پسرش (برول) باید با صحنه سازی جوری وانمود کند که هنوز رژیم کمونیستی سقوط نکرده است...

پیتر لافلر صاحب و گرداننده یک مجموعه ورزشی کوچک و رو به تعطیلی است. از سوی دیگر وایت گودمن که مرد ثروتمندی بوده و صاحب و مدیر یک مجموعه بزرگ ورزشی است قصد دارد مجموعه ورزشی پیتر را بسته و آنرا تخریب کند تا بجای آن یک پارکینگ برای اعضای باشگاهش بسازد...

داستان این فیلم ۴ هفته بعد از فیلم قبلی آغاز می شود. بریجت جونز عشق زندگی اش را پیدا کرده و اکنون از خودش می پرسد، آیا همه چیزهایی که در موردشان رویا پردازی می کرده را بدست آورده است؟

ژولز مردی جوان است که در یک مرکز تماس تلفنی مشغول به کار می‌باشد. یک شب او یک تماس تلفنی از زنی به نام کلارا دریافت می‌کند که ادعا می‌کند در آن شب توسط قاتل تقویمی کشته خواهد شد مگر اینکه شوهرش را بکشد. حال فرار ناامیدانه کلارا از قاتل تقویمی آغاز شده و در این میان ژولز تنها امید او برای نجات است که…

معمار فرانک از بی هوشی بیدار می‌شود، در حالی که در یک سرویس بهداشتی سیار گرفتار شده است. اما اوضاع بدتر می‌شود: برای اینکه هنگام تخریب قریب‌الوقوع منفجر نشود، فرانک باید ظرف یک ساعت راهی برای خروج از این قبر آبی پیدا کند.

«هانیبال لکتر» جوان (اولیل) پس از مرگ پدر و مادرش در جریان جنگ جهانی دوم، با زن عموی خود (لی) زندگی می کند و نقشه ی انتقام از کسانی را که مسئول مرگ وحشیانه ی خواهرش بودند، در سر دارد...

«برونو» یك طراح اتریشی همجنس گرا، مد لباس زنانه زرق و برق دارش را در آمریكا به نمایش می گذارد...

این فیلم داستان دو دوست را روایت می کند که هر دو مامور سازمان سیا هستند، به تازگی رابطه ای را آغاز کرده اند اما بزودی متوجه می شوند که هر دوی آنها عاشق یک دختر شده اند و اینجاست که جنگ بین دو دوست صمیمی آغاز می شود.

وقتی که یک متخصص پیدا کردن رخنه های امنیتی در زندان ها متوجه می شود که در آخرین ماموریتش در مخوف ترین زندان دنیا، واقعاً زندانی شده ، تصمیم به فرار از آنجا با تکیه بر توانایی هایش می شود و...

با استفاده از یک دوربین خاص که می توانید ارواح را ببینید، یک خانواده باید دختر خود را از یک نهاد شرور با یک برنامه شوم محافظت می کند.

مارگو، زن جوانی که در کودکی توسط مادرش رها شده، به همراه یک گروه فیلمبرداری مستند به یک جامعه دورافتاده فرقه آمیش سفر می‌کند و به دنبال یافتن پاسخی درباره خانواده خود می باشد.

زندگی کارل مثل ساعت کار می‌کند: هر روز، کتاب‌ها را از این خانه به آن خانه می‌برد و به مشتریان وفادارش تحویل می‌دهد. او سلیقه هر یک از آن‌ها را می‌شناسد و با افتخار داستان مناسب هر فرد را انتخاب می‌کند. اما این زندگی منظم با ورود شاشا، دختربچه‌ شاد و پرانرژی 9 ساله، که تصمیم می‌گیرد هر روز او را در مسیر تحویل کتاب‌ها همراهی کند، دگرگون می‌شود…

لس آنجلس، سال 2019. «ریک دکارد» (فورد)، از اعضای سابق یک واحد ویژه ی پلیس (معروف به تیغ روها) که تخصص در از بین بردن روبات های شبه انسان را دارد. با اصرار و اجبار «سروان برایانت» (والش) می پذیرد تا گروهی از روبات ها را بیابد و از بین ببرد. این گروه متشکل از شش روبات است که با ظاهر انسانی، با یک سفینه ی فضایی به زمین آمده اند.

دخالت سیاسی در فعالیت انتقام جویان باعث شکاف بین همدلان سابق کاپیتان آمریکا و مرد آهنی می شود.

«جان مکلین» (بروس ویلیس) به همراه یک مغازه دار مجبور می شود در بازی یک بمب گذار شرکت کند، اما در همین حال تمام نیویورک را برای پیدا کردن آن فرد زیر پا می گذارد.

لس آنجلس. گروهی تروریست اداره ی مرکزی جدید التأسیس یک شرکت ژاپنی را تصرف می کنند و مهمانان شرکت کنندگان در مهمانی شب سال نو را به گروگان می گیرند. در این جا «جان مکلین» (ویلیس) پلیس نیویورکی، نبردی یک تنه را علیه مهاجمان آغاز می کند.

قبل از اینکه «چارلز ژاویر» (جیمز مک‌آووی) و «اریک لنشر» (مایکل فسبندر) به نام‌های پروفسور ایکس و مغناطیس مشهور شوند، دو مرد جوان بودند که به قدرت‌های بخصوصشان پی می بردند. قبل از اینکه به دشمنان قسم خورده تبدیل شوند، آن‌ها بهترین دوستان یکدیگر بودند و به همراه دیگر جهش یافتگان در مقابل بزرگترین تهدید جهان صف آرایی کردند. و در همان زمان بود که اولین اختلافات در بین آن دو شکل گرفت...