یک راننده تاکسی و یک تاجر هر در یک زمان پول زیادی احتیاج دارند که یه یک ماجراجویی میروند تا..
سه مرد جوان سعی دارند فرصت هایی را که در دوران کودکی از دست داده اند جبران کنند. آن ها یک تیم بیسبال سه نفره تشکیل می دهند تا در مقابل تیم های بچه ها ی امروزی بازی کنند..
«نیک نیلر»، «متخصص ماست مالی» فعالیت شرکت های بزرگ دخانیات بدون هیچ مشکل و عذاب وجدانی، سخن گوی صنعتی است که سالانه میلیون ها نفر را می کشد. او در عین حال می کوشد تا برای پسر جوانش، «جویی» پدر خوبی باشد و …
«مايکل نيومن» يک دستگاه کنترل از راه دور تلويزيون به دست مي آورد که نه تنها به او اجازه مي دهد تلويزيون و دستگاه صوتي اش را از راه دور کنترل کند، بلکه اين امکان را در اختيارش مي گذارد که کل زندگي اش را به ميل خودش عقب و جلو کند يا از حرکت باز ايستاند...
این فیلم در مورد یک مرد آلمانی است که برای فروش آسپرین به برزیل سفر کرده و ماجراهایی را پشت سر می گذارد...
«کليولند هيپ» سرايدار / تعميرکار مجتمع آپارتمانی «کاو» است که مثل سايه می رود و می آيد و کارهايش را بی سروصدا انجام می دهد. اما در شبی سرنوشت ساز، «کليولند» به وجود يک نفر ديگر پی مي برد که در آن مجتمع ساختمانی محقر پنهان شده: زن جوان مرموزی به نام «استوری» که در کانال های زير استخر مجتمع زندگی می کرده است...
پدر بزرگ آرتور مدتهاست گمشده، آرتور به دنبال اوست و از روی علائم و یاداشت های به جا مانده از پدربزرگش متوجه می شود که او در سرزمین مینی مویهاست، مینی مویها موجودات کوچک ذره بینی هستند که در حیاط خانه و زیر زمین زندگی می کنند. آرتور یقین دارد که...
"آندرا ساچز" روزنامه نگار ساده ای است که به تازگی فارق التحصیل شده است.او به عنوان دستیار دوم "میراندا پرایستلی" مدیر اجرایی بی رحم و جدی یک مجله مد استخدام می شود. رویای "آندرا" تبدیل شدن به یک رونامه نگار ماهر و روبرو شدن با چالش در شغل حرفه اش است .دستیار اول "میراندا" توصیه هایی درباره طرز رفتارش به "میراندا" می کند...
وایولا دختری علاقهمند به فوتبال است، اما نمی تواند در تیم فوتبال دختران بطور حرفهای بازی کند. بعد از اینکه برادر دوقلویش «سباستین» برای چند هفته به لندن میرود، او تصمیم می گیرد خودش را بعنوان یک پسر جا بزند و به مدرسه جدید سباستین برود. طولی نمی کشد که او عاشق یکی از هم تیمیهایش بنام «دوک» می شود و خیلی زود می فهمد که تنها کسی نیست که عاشق دوک است.
پس از حمله ای ناموفق به دهکده ای خالی از سکنه، فرمانده جنگجویان وایکینگ جمله مشاور خود کریپتوگراف (رمزگشا) را مبنی بر این که “ترس به روستایی ها بال می دهد” را غلط فهمیده و چنین می پندارد که روستایی ها بال دارند و قادر به پرواز هستند. او تصمیم می گیرد تا قهرمان ترس در کشور گل ها را اسیر گرفته و از وی رموز پرواز را آموخته و جنگجویانی شکست ناپذیر شوند و…