با تاماکو آشنا بشین، کسی که وارد مصاحبه کاری یه مغازه‌ی رامن شده که توسط گربه ها اداره میشه. وقتی مدیر گربه‌ای از تاماکو میپرسه که گربه ها رو دوست داره یا نه، در جوابش اعتراف میکنه که بیشتر طرفدار سگ هاست... و درجا قبول میشه! ولی دستورکاری که بهش میدن خیلی چیزی نیست که انتظارشو داره و به جای اینکه به مردم رامن سرو کنه، الان رسما یه پرستار گربه‌س و باید بهشون برسه...؟!
یک غار ناشناخته، پر از هیولاها و تله‌ها. یک دزد حرفه‌ای، در جستجوی پدر گمشده‌اش. وقتی کلی به عمق غار فرو می‌رود، بیش از هر ماجراجوی دیگری، پیشنهاد کاری از سوی نگهبان غار دریافت می‌کند! حالا به جای کاوش، کلی باید یاد بگیرد چگونه مصاحبه با هیولاهای جدید انجام دهد، تله‌هایی بچیند و لجن‌ها را در سراسر غار قرار دهد. آیا این مسیر شغلی جدید او را به پیدا کردن پدرش نزدیک‌تر خواهد کرد؟
Tokiyuki Houjou هشت ساله که جانشین بعدی شوگون کاماکورا هم هست، پسری جوان هست که توی هیچ چیز به‌جز قایم باشک استعدادی ندارد. یک روز که Takauji Ashikaga با بی‌رحمتی کامل قدرت را از کاماکوراها می گیرد زندگی آسوده این پسر بچه نیز به هم ریخته و دوران فرمانروایی آنها به پایان می‌رسد. توکیوکی که توسط کشیشی نجات داده میشود، موفق میشود جان سالم به در ببرد. حال او باید از دست افرادی که قصد کشتن او را دارند فرار کند و در عین حال نیز برای خودش هم‌رزم‌هایی را برای پس گرفتن قدرت پیدا کند. اثر Nige Jouzu no Wakagimi که در دوران نانبوکو چو ژاپن اتفاق می‌افتد، داستان رستگاری قهرمانی را نشاند می‌دهد که با فرار کردنش سرنوشت ژاپن را تا ابد تغییر داد.
زندگی تاکمیچی هاناگاکی پر از بدبیاری و بدبختی است. درست زمانی که تاکمیچی فکر می‌کند که بدتر از این نمی‌شود، متوجه میشود که هیناتا تاچیبانا، دوست دختر سابقش، توسط باند توکیو مانجی به قتل رسیده است. توکیو مانجی گروهی از جنایتکاران شرور هستند که مدت‌ها است آرامش جامعه را برهم زده‌اند. تاکمیچی با خود فکر می‌کند که این بدبختی‌ها از کجا شروع شده‌اند، اما ناگهان به 12 سال قبل، زمانی که هنوز با هیناتا رابطه داشت، منتقل میشود. او در آن لحظه متوجه میشود که فرصتی برای نجات او دارد، به همین دلیل به باند شرور مانجی نفوذ کرده و به منظورِ اصلاح آینده و نجات هیناتا از سرنوشت غم انگیزش، در آن گروه ارتقا پیدا می‌کند و...
ویل سرفورت آرزوی این را دارد که به قول خود به دوست دوران کودکی اش عمل کند و یک ماجیا واندر شود. ماجیا واندر یکی از جادوگران بسیار قدرتمندی است که بالای برج ساحر می نشیند. با این وجود، ویل سرفورت حتی توانایی انجام ساده ترین جادو ها را هم ندارد، و تنها راه حلش مبارزه با هیولا های سیاه چاله (دانجن) برای به دست آوردن امتیاز در آموزشگاه جادویی رگاردن است. از همه این ها بدتر، پروفسور او نیز او را اذیت می کند، و باید مقابل پروفسورش توانایی های شمشیرزنی خود را نیز به چالش بکشد.
پس از این که پدر یووتا آسامورا دوباره ازدواج می کند، یووتا دارای یک خواهر ناتنی می شود. خواهر ناتنی او, ساکی آیاسه، دختر زیبای شماره یک در مدرسه در میان هم سال های خودش است. یووتا و ساکی به یکدیگر قول می دهند تا زیاد با یکدیگر نزدیک نباشند، خیلی مخالف و ضد هم نباشند، و بصورت ساده و خلاصه، با یکدیگر در فاصله ای باشند که هر دو راحت و آسوده باشند، چرا که بخاطر روابط گذشته پدر و مادرشان اطلاعات ارزشمند و مهمی درباره روابط میان مردان و زنان یاد گرفته اند. ساکی، که به خاطر خانواده اش همیشه تنها کار می کرده، نمی داند که چطور به صورت مناسب به دیگران تکیه کند، در حالی که یووتا نیز نمی داند که دقیقا باید چگونه با او برخورد کند. آنها که هر دو در موقعیتی نسبتاً یکسان قرار دارند، به آرامی آرامش و راحتی زندگی در کنار یکدیگر را یاد می گیرند. رابطه آنها از دو با گذر روز ها از دو غریبه به دو دوست پیشرفت می کند. این داستانی است که شاید روزی به عشق منتهی شود.
همه این موضوع رو می‌دونن که بهترین راه برای ماجراجو شدن اینه که توی سن کم واردش بشی چون قدرت جادویی که پایه اصلی ماجراجو بودنه بدون تمرین توی دوران جوانی هیچ رشد و پیشرفتی نمی‌کنه. ولی این مرد که اسمش Rick Gladiator هستش و پس از سی سالگیش تبدیل به ماجراجو شده قدرتی به‌ندازه ماجراجوهای رده S رو داره که بالاترین رده برای ماجراجوها در کل دنیاست. درواقع Rick زندگی باورنکردنی‌ای رو همراه با اعضای افسانه‌ای Orihalcon Fist، که گروهی شامل قوی‌ترین ماجراجوهای کل قاره است، گذرونده. از اژدها گرفته تا خون‌آشام و یا حتی ماجراجوهایی که او را دست کم می‌گیرند، قدرت هیولاگونه Rick جلوی هیچ یک از آنها کم نمی‌آورد.
بهم میگن قوی‌ترین جادوگر ارتش اهریمن. Ike، اهریمنی است که توانایی فتح یک قلعه را به‌تنهایی دارد. از بین بردن دشمنانش با قدرت جادویی شگفت‌انگیزش، او بی‌شک هیولایی است که هم دوستان و دشمنانش از او می‌ترسند. هرچند او یک رازی دارد که نمی‌تواند آن را با بقیه اهریمن‌ها به اشتراک بگذارد. «من در اصل انسانم.» با استفاده از دانش عصر مدرن تلاش می‌کند تا رازش را مخفی نگه دارد و در چشم همه به قوی ترین عضو ارتش اهریمن و فرمانروایی بسیار قدرتمند تبدیل میشود.
میموری توکا و همکلاسی هایش به طور ناگهانی به دنیای فانتزی پرتاب می‌شوند. الهه نگهبان این دنیا آنها را برای خدمت به عنوان قهرمان احضار کرده است. خوشبختانه اکثر دانش‌آموزان با رسیدن به این دنیا مهارت‌های خارق‌العاده‌ای از خود نشان می‌دهند، به جز میموری که سطح مهارت او پایین‌ترین رتبه یعنی E است. الهه که دیگر به او نیازی ندارد، میموری را به سیاه‌چاله‌ای تبعید می‌کند که هیچکس تا به حال زنده از آن برنگشته است. اما مشخص میشود مهارت‌های میموری بی‌ارزش نیستند بلکه غیرعادی اند؛ حتی فوق‌العاده قدرتمند! اگر میموری بتواند خودش را به سطح زمین برگرداند، هیچ چیز نمی‌تواند مانع او از گرفتن انتقام شود.
باهوش، مرتب و شدیدا جذاب، آلیسا میخایلوفنا کوجو دختری نیمه ژاپنی - نیمه روسی است که تمام هم مدرسه‌ای هایش او را می‌تابند. با موهای بلند نقره‌ایش، چشمان آبی فریبایش و پوست سفید فوق‌العاده‌اش، در حینی که از طرف همه مورد تحسین قرار گرفته، دل پسرهای بی‌شماری را برده. با این حال، به خاطر شخصیت سردش، همه فاصله‌ی خود را از این دختر عملا بی نقص حفظ می‌کنند. یکی از...
